آریا آریا ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

دردانه مامان و بابا

پاییز

باز پاییز...              باز باران...                     با ترانه                               با گهرهای فراوان ...       باز پاییز از راه رسید....                           &nbs...
31 شهريور 1391

امروز 31 شهریور 1391

سلام پسر نفسی مامان عزیزم هفتمین دندونت مبارکت باشه...ایندفه بالا سمت چپ ...اون یکی قرینه ش هم دیگه نزدیکه در بیاد..                     چند وقتی نبودیم رفتیم مش بعدش هم که اومدیم دو روز پشت سر هم نبودیم...روز اول خونه ی مامانم اینا بودیم جای دوستانی که کله پاچه دوست دارن خالی خیلی چسبید شبش هم رفتیم خونه ی عمه جون من ...باز فرداش هم مامانم آش نذری داشت رفتیم دوباره خونه ی مامانم...بالاخره خیلی سرمون شلوغ بود .....فردا جمعه هم میریم خونه ی بابا بزرگ من...اونجا همه خونواده ی من هستن امیدوارم بهت خوش بگذره عزیزم...     ...
31 شهريور 1391

امروز 18 شهریور 91 و ده و نیم ماهگی نفس مامان

سلام پسر جوجویی خوفی مامانی الان که لالا کردی و خدا رو شکر حالتم خوبه ماشالله عزیزم از شیطونیات هر چی بگم کم گفتم مخصوصا روزایی که با هم خونه ایم تا شب دیگه.... امشب بابا که اومد خونه اینجوری شد تا اشپزخونه رو دید همیشه سعی میکنم جمع کنم شلوغیات و ولی امشب داشتم کیک میپختم با اعمال شاقه واسه همین بعدش در بست در خدمتتون بودیم... تازه ظرفای کیک رو هم که میشستم فقط از پام اویزون بودی و غر میزدی و پام و دندون میگرفتی راستی این روزا بابا جونت رو هم خیلی دندون میگیری و هر دقیقه یک بار جیغش میره رو هوا طفلک مخصوصا صبحها که زودتر بیدار میشی با دندون میری صبح بخیر میگی....عججججججججججججججب   الهی قربون دندونااااات عزیز دلم ...
19 شهريور 1391

جمعه 10 شهریور 91

سلام امروز بامداد روز جمعه ست وما سه شنبه از مشهد برگشتیم ولی باز امشب طبق قرار قبلی دوباره داریم برمیگردیم. هفته ی پیش که مشهد بودیم شنبه با خاله حونت رفتیم بازار ازادشهر ...وبرای شما اولین کفشت و خریدیم..یه جفت کفش سوتی طوسی خرسی خوشکل..مبارکت باشه گلم ..ایشالله به سلامتی بپوشیشون وقدمهات و رو چشای مامان بزاری...برگشتنی بستنی قیفی هم خوردیم که داستان بود برای خودش... یکشنبه شب هم با بابا رفتیم شهربازی پارک ملت که خیلی خوب بود...تو سوار یه عروسک موزیکال شدی که در کمال تعجب موقع پیاده شدن چنان گریه ای سر دادی که ما باورمون نمیشد ... ولی دیگه نمیشد یه دور دیگه سوار بشی چون ملت تو صف بودن...قرار شد برگشتنی که اونم خوابت برد رو دست باب...
10 شهريور 1391

10 ماهگیت مبارک

عزیز دلم                                                             10 ماهگیت مبارک الهی مامان فدای 10 ماهگیت                                                            ایشالله 100 سالگیت گل یاسم   آریا ی مامان تو ده ماهگی 6 تا دندون داره ...
2 شهريور 1391

تقدیم به پسرم آریا جون

    چشمای بسته تو رو با بوسه بازش میکنم قلب شکسته تو رو خودم نوازش میکنم نمیزارم تنگ غروب دلت بگیره از کسی تا وقتی من کنارتم به هر چی میخوای میرسی خودم بغل میگیرمت پر میشم از عطر تنت کاشکی تو هم بفهمی که میمیرم از نبودنت خودم به جای تو شبا بهانه هاتو میشمرم جای تو گریه میکنم جای تو غصه میخورم هر چی که دوست دری بگو حرفای قلبت و بزن دلخوشیات مال خودت درد دلات برای من من واسه داشتن تو قید یه دنیا رو زدم کاشکی ازم چیزی بخوای تا به تو دنیام و بدم خودم بغل میگیرمت پر میشم از عطر تنت کاشکی تو هم بفهمی که میمیرم از نبودنت ...
2 شهريور 1391

امروز 5شنبه 2 شهریور 91

سلام جوجو نازنای مامان ما به مدت یک ماه از جمعه تا 3 شنبه میریم مشهد به خاطر کار بابا... اونجا که هستیم بابا از صبح تا شب نیست ولی من و تو پیش خاله اتنا هستیم...امیدوارم بهت خوش بگذره.. دیروز خیلی غصه خوردم چون خونه مامان من که بودیم لپتو زدی به میز تلویزیون و زخم شد یه عالمه گریه هم کردی ولی زود ساکت شدی...شبش هم رفتیم خونه مامان بابا که بازم با پارسایی و دریا جون کلی بازی کردی و بهت خوش گذشت...تو پارسا دریا رو خیلی دوست داری و هر وقت که گریه میکنی من که اسم اونا رو صدا میزنم که بیاین پیش آریا تو ساکت میشی و میخندی...الهی فدات شم... این روزا دیگه انگشت اشارت و نمیشه جمعش کرد...و هر چی میخوای اشاره میکنی...فوق العاده عاشق لوستر و ...
2 شهريور 1391
1